جوآن باروز که برای شرکت در مراسم فارغالتحصیلی خواهرزادهاش به شهر محل تولدش بازگشته است، ناگهان با قاتل سریالی مواجه میشود که مدتها پیش گمان میکرد از بین برده است. این قاتل همان فردی است که سالها قبل او را ربوده و آزار داده و بهترین دوست او را به قتل رسانده بود.
داستان این سریال زیبا که از سال 1860 شروع می شود ، درباره شخصی به نام کلن بوهمن است. او یک سرباز سابق اتحادیه آمریکایی است که به دنبال جریان قتل همسرش می رود. او به نبراسکای غربی یعنی جایی که “جهنم متحرک” نامیده می شود می رود ، شهری که به بی عدالتی و بی قانونی مشهور است این شهر در حال ساختن راه آهن به سمت اقیانوس آرام است و وقتی قبیله ای برای نابودی خط آهن اقدام می کند، همه چیز پیچیده تر می شود...