گرتا (کیرا نایتلی) و نامزدش دیو (آدام لوین) از کالج با هم دوست بوده اند و با هم ترانه می سروده اند تا اینکه به نیویورک می آیند و دیو قراردادی با یک کمپانی بزرگ و مهم موسیقی می بندد. ولی جذابیت های شهرت باعث می شود که دیو خودش را گم کند و گرتا که سخت دلباخته ولی گیج و پریشان است، به حال خودش رها می شود. وقتی گرتا با دَن (مارک روفالو) آشنا می شود دنیای او زیر و رو می شود. دن مدیر موسیقی بیکاری است که بطور تصادفی گرتا را می بیند که در ایست ویلیج نیویورک، موسیقی اجرا می کند و بلافاصله مسحور استعداد کشف نشده گرتا می شود. بدین ترتیب است که با همکاری این دو ترانه محبوب یک تابستان در نیویورک سیتی ساخته می شود...
یک مجری تلویزیونی به نام "جوانا ابرهارت" و شوهرش، "والتر کرزبی" ، به حومه ی آرام و بی سروصدای استپفورد نقل مکان می کنند. پس از چندی "جوانا" که استپفورد را زیادی آرام و شسته رفته یافته، از رفتار مردسالانه و در عین حال، ظاهرا شاد و رضامندانه ی زنان آن جامعه ی کوچک یکه می خورد ...
«ديو بازنيک» (سندلر) تاجر خونسرد و آرامي است که پس از يک سلسله سوء تفاهم هاي غريب محکوم مي شود که يک دوره ي روان درماني «مهار کردن خشم» را بگذراند. ديري نگذشته که «ديو» خود را با «دکتر بادي رايدل» (نيکلسن)، روان درمان گري معروف رودررو مي بيند...