زمانی که یک سفینه فضایی که در آسمان دچار سانحه شده، بر روی یکی از شهرهای کشور روسیه سقوط میکند، دختری که پدرش فرماندهی نیروهای ارتش را برای قرنطینه منطقه را در دست دارد، بهترین دوستش را از دست میدهد. او که از این اتفاق بسیار خشمگین است هر بیگانه ای را سر راهش میبیند کارش را یکسره میکند تا اینکه به یک بیگانه متفاوت برخورد میکند...
یک زن خانه دار جوان خود را در یک ازدواج بدون عشق در شهری کوچک در دریای خزر می بیند. وقتی شوهر بیرحمش از یک سفر ماهیگیری غیرقانونی برنمیگردد و او میفهمد باردار است، خود را پر از احساسات مختلف میبیند...