مولی کلی، که در پی ازدواج با یک ثروتمند است، با اندی چارلز، وارث یک رستوران زنجیرهای، ازدواج میکند. پدر اندی، آنها را از ارث محروم میکند و تلاش اندی برای تأمین زندگی از طریق بیل زدن در گودال، ناکام میماند.
جیمی کارتر، یک میلیونر خوشگذران، دوستش، رجینالد تراورس، که در حال مرگ بود را ملاقات کرد. تراورس دختر کوچکش، روت، را به سرپرستی کارتر گذاشت. کارتر قول داد که از روت مراقبت کند. پس از مرگ تراورس، کارتر روت را به خانه خود برد...