جاسپر جونز که به خاطر نژاد دورگهاش از سوی مردم شهر طرد شده، یک شب جسد دختر جوانی را به چارلی چهارده ساله نشان میدهد و چارلی سعی میکند پرده از راز این قتل برداشته و بیگناهی دوستش را به اثبات برساند...
مکس صاحب یک کلوپ شبانه، برای حل مشکل خود با اراذل و اوباش، یک قاتل اجیر میکند. این اقدام، زندگی او را تغییر میدهد و او را به یک فرد خشن تبدیل میکند. خانوادهاش از او میترسند و از او فاصله میگیرند...