«سدي جونز» (مور) و «بن مورفي» (کراسينسکي) دل باخته ي يک ديگر هستند. در حالي که «بن» پيشنهاد مي دهد عروسي شان در جزاير کاراييب باشد، «سدي» آرزو دارد که در کليساي خانوادگي سنت اوگستين ازدواج کند. آن دو براي آمادگي شرکت در مراسم به سراغ کشيشکي به نام «فرانک» (ويليامز) مي روند...
نوربیت در دوران نوزادی از اتومبیلی به بیرون پرت شده و یک رستوران دار چینی به اسم آقای وانگ او را به فرزند خواندگی قبول کرده است . او در دوران جوانی مجبور می شود با دختر بسیار چاق ، عصبی و مستبد به اسم راسپوتیا ازدواج کند . در ادامه نوربیت با دوست دوران کودکی اش که دختری زیبا به اسم کیت ویلیامز است آشنا شده و به او علاقمند می شود . از سوی دیگر کیت نامزدی ثروتمند و خوش تیپ به اسم دیون دارد اما بتدریج که وقت بیشتری را با نوربیت می گذارند به او علاقمند می شود.
داستان از شهر هالوین آغاز می شود. شهر وحشت و کابوس کودکان. شهری که هیولا های ترسناک کودکان در آن سکونت دارند. اما آنان بد جنس نیستند و اما سیر اصلی داستان با جک یا پادشاه کدو تنبل ها که اسکلتی خوش تیپ و جذاب است رنگ می گیرد. این که جک از کار های همیشگی اش خسته شده و در جست و جوی سالی متفاوت پا در شهری دیگر می گذارد و بعد از دیدن جشن کریسمس تصمیم می گیرد کریسمس آن سال را خود رهبری کند. غافل از این که ...