یک مجری تلویزیونی به نام "جوانا ابرهارت" و شوهرش، "والتر کرزبی" ، به حومه ی آرام و بی سروصدای استپفورد نقل مکان می کنند. پس از چندی "جوانا" که استپفورد را زیادی آرام و شسته رفته یافته، از رفتار مردسالانه و در عین حال، ظاهرا شاد و رضامندانه ی زنان آن جامعه ی کوچک یکه می خورد ...
ایتن لرنز و همسرش گریس هنگام بازگشت به خانه، به همراه دختر و پسر کوچکشان در یک پمپ بنزین توقف می کنند. پسر آن ها که برای بازی به کنار جاده رفته است توسط یک اتومبیل زیر گرفته می شود و …