داستان درباره آدمکشی به نام «برین» است که در حین اجرای یک قتل، تصادف میکند. او که به سختی از این حادثه جان سالم به در برده، برای زندهماندن میجنگد و به همه اطرافش مشکوک میشود تا فرد پشت پرده این اتفاق را پیدا کند.
داستان در بیمارستان دامپزشکی اتفاق میافتد. سگها صاحبان خود را به هم پیوند میدهند. صاحبان سگها با هم آشنا میشوند، درد دل میکنند و از یکدیگر دلگرمی میگیرند.
پادشاه "سجونگ" همه چیزش را به خطر می اندازد تا به آرزویش در ابداع حروف الفبای اصلی برای مردمش، دست پیدا کند. او با کمک دیگران در تلاش است تا الفبای کره ای "هانگول" را ایجاد کند …
مو-جین (Mu-jin)، وکیلی متخصص در امور کار، برای مخفی کردن فساد شرکتهای مشکلدار پول دریافت میکند و از محلهای کاری پرخطر با احتمال بالای حوادث صنعتی بازدید میکند. در یکی از این بازدیدها، در کارخانهای که مواد فولادی فرو میریزد، تا آستانه مرگ پیش میرود. در همان لحظه، بوداسفی (Bodhisattva) با کتاب قانون کار سوخته در دست ظاهر میشود و او را وادار به امضای قرارداد کاری میکند. پس از آن، مو-جین (Mu-jin) توانایی دیدن ارواح را به دست میآورد و برای نجات جان خود باید مسائل کاری ارواح را حل کند و کینههایشان را برطرف نماید.
جه یون (پارک جونگ مین) که دیر به خدمت سربازی رفته بود، با دوست دخترش یونگ جو (جیسو)، به دلیل سوء تفاهم های پیش آمده، از طریق تلفن از هم جدا میشوند. ناگهان، شیوع زامبیها جهان را در بر میگیرد. وضعیت اضطراری ملی اعلام شده و یک هواپیما در مرکز شهر سقوط میکند. جه یون و گروهش در بالای یک آسمانخراش در سئول محبوس میشوند. یونگ جو، با به خطر انداختن جان خود، در خیابانهای مملو از زامبی به دنبال او میگردد. آیا عشق آنها قادر خواهد بود از این آخرالزمان جان سالم به در ببرد؟
هان گو رو (Tang Jun Sang) مبتلا به سندروم آسپرگر، به همراه پدرش در “نقل مکان به بهشت” کار میکند. کار آنها تمیزکاری و مرتب کردن وسایل به جا مانده افراد متوفی است. وقتی پدر گو رو میمیرد، عمویش سانگ گو (Lee Je Hoon) که مردی سرد و یک رزمی کار سابق مسابقات زیر زمینی بوده، سرپرستی او را به عهده می گیرد و با هم کسب و کار “نقل مکان به بهشت” را انجام می دهند …