داستان فیلم بر روی یک گروه چهار نفری دوستان دبیرستانی تمرکز میکند: ناتسوکی، تامویا، کییچی و تسویشی. این چهار پسر هیچ فعالیت ورزشی ندارند و سعی دارند با مطالعه خود را سرگرم کنند اما با به میان آمدن پای عشق همه چیز عوض میشود و...
مکانیک ماشین هیبیکی مامیا (۲۶ ساله) با عشق دبیرستان خود کورومی اوگاساوارا (۲۶ ساله) زندگی می کند. هیبیکی در حال آماده سازی پیشنهاد ازدواج خود به کورومی است وقتی بدبختی رخ میدهد. یک تونل فرو میریزد و او را برای چهار روز گیر می افتد. به سختی جان سالم به در می برد، اما متوجه می شود که دنیا کاملاً تغییر کرده است. هیچ کس در اطراف نیست، سیگنال های ارتباطی قطع شده اند، شبکه حمل و نقل خراب شده است و تنها اطلاعات در دسترس، دستور تخلیه اضطراری است که در رادیو تکرار می شود. هر جایی که هیبیکی میرود، لکه های خون را مشاهده میدارد. دقیقاً چه اتفاقی برای این شهر افتاد؟
هاسومی کیوکو یک وکیل است که وقتی مادرش فوت کرد، کار خود را ترک کرد. شوهرش یک دادستان نخبه است که به عنوان رهبر یک اداره تحقیقات ویژه در دادسرای منطقه توکیو کار می کند. با این حال، وی به فساد متهم شده و دستگیر شد. زندگی کیوکو به عنوان یک "همسر خوب" شروع به تغییر می کند. برای محافظت از فرزندانش، تصمیم می گیرد دوباره به عنوان یک وکیل کار کند. او به طور موقت در یک دفتر حقوقی استخدام شده است و برای اولین بار در طی 16 سال به عنوان وکیل کار می کند.