پس از پایان یک روز کاری ، ویرجیلیو منشی تلفنی خانه را روشن می کند و پیامی ناراحت کننده از کلارا می شنود که پایان رابطه آنها را اعلام می کند - اگرچه او نمی داند آن زن کیست...
دیوگو، مردی متأهل، قصد دارد در بیستمین سالگرد دیدار همکلاسیهای دبیرستانش، با عشق قدیمیاش ملاقات کند. او برنامهریزی کرده که بدون اطلاع همسرش به این دیدار برود و پس از ملاقات، به خانه بازگردد. اما برنامهاش با ورود ناگهانی مادر همسرش به هم میریزد.