در یک روز زمستانی، مردی پس از فرار ببر از باغ وحش و اخراج از خانه دوست دخترش، بیخانمان شده و در حین کار به عنوان راننده موقت، با دوست دختر قدیمیاش ملاقات میکند.
داستانی در مورد دا جونگ 18 ساله ای که در نوجوانی مزرعه ماری جوانا را کشف کرد و دوستانش که ناامیدانه به دنبال زندگی گمشده و معمولی خود هستند. درام انسانی درباره بزرگ شدن، تجربه عشق و زخمها، زمانی که دا یونگ که توسط والدینش برای حمل مواد مخدر استفاده میشد، با یون تاک، مردی روستایی و دوستانش در روستا آشنا میشود.
کانگ گو بی، علاقه فراوانش به قهوه باعث می شود در کافه ای که متعلق به پارک سوک است، یک باریستا (قهوه چی) شود. او از این طریق در مورد قهوه، آدم ها و زندگی تجربه کسب میکند…