سالها یکنواختی باعث شده فارست بیهدف روی یک قایق بادبانی زندگی کند، تا اینکه با اورلی آزادهای ملاقات میکند که با او سفری مادامالعمر را آغاز میکند...
ترنت و دوستش ، آلیسون، در حال فرار از دست افراد ضارب هستند و به جاده های دشت پشتی فرار می کنند. در طول راه، آنها با بن و میشل، زن و شوهری که این جاده ها را خانه می نامند، آشنا می شوند ...
اولیویا مشاور شجره نامه خجالتی و تنها ، خود را بین مردی که دوست دارد و خانواده اش گرفتار می یابد، که هر دو او را به عنوان خویشاوند گمشده خود اشتباه می گیرند...