این فیلم داستان زن جوانی را روایت می کند که به تازگی از یک کشور خارجی بازگشته است. او مجبور است برای قرنطینه در یک هتل بماند، اما ناگهان با هیولایی روبرو میشود که میتواند شکل خود را به روشهای مختلف، با توجه به فردی که این هیولا دارد، تغییر دهد...
ریچارد پاس جنایتکار مشهور پس از استخدام توسط گروهی از سارقان، در یک دزدی طلا شرکت می کند. این دزدی نوید پیامدهای گسترده ای بر زندگی او و زندگی افراد بی شماری را می دهد...
با وجود اینکه وو شین هرگز نمیمیرد، نمیداند که چند سال است که زنده است و نه اینکه خودش کیست. او باید بدون هدف و پول روی زمین سرگردان باشد. یوئه یا که با مهربانی آخرین تکه غذای خود را با او به اشتراک میگذارد، از جانب وو شین بازخورد عجیبی دریافت میکند: او هیولاها را میکشد. این شروع یک سفر عجیب است.