یک موجود بیگانه پنج انسان متوسط از انگلیس، آلمان، چین، شوروی و ایالات متحده را به سفینه ی فضایی خود آورده است. به هر یک از این افراد کیفی داده شده است که شامل کپسول هایی می باشد که می تواند موجودات زنده را تا شعاع سه هزار مایلی نابود کند. به آن ها گفته شده است که اگر هر یک بتواند دولت کشورش را از استفاده از این کپسول ها به مدت بیست و هفت روز منع کند، زمین از نابودی نجات خواهد یافت؛ اما با توجه به شرایط جنگ سرد میان آمریکایی ها و روس ها انجام این کار غیر ممکن به نظر می رسد...
«داج سیتی»، به عنوان آخرین شهر پیش از ورود به قلمرو غرب وحشی، به طور طبیعی به مرکز تجمع تبهکاران تبدیل شده است. به همین دلیل، دولت فدرال یکی از توانمندترین مأموران مجری قانون خود، یعنی کلانتر «مت دیلون»، را به این شهر اعزام میکند. کلانتر دیلون در اجرای قانون بسیار قاطع و سرسخت است، اما هرگز این اصل را فراموش نمیکند که قانون برای خدمت به مردم وضع شده است، نه آنکه مردم در خدمت قانون باشند. در انجام این مأموریت دشوار، «تَدِ» تازهکار و «فِستوس هَگِنِ» سالخورده و باتجربه، به عنوان معاونان کلانتر، او را یاری میدهند.