شرکت راه آهن یک قاتل محکوم را اجیر می کند تا یک مزرعه دار را که با راه آهن همکاری نمی کند را به قتل برساند ولی ولی قتل به سرانجام نمی رسد و در عوض افراد راه آهن برای کشتن خود وی به راه می افتند...
سال 1943،جبهه های روسیه."رولف استینر" پس از یک ماموریت موفق دیگر به مقام گروهبانی ترفیع پیدا می کند.در همین حین "کاپیتان استرانسکی" به رهبر جدید گروه او منصوب می شود.پس از نبرد خونین گروه او به رهبری "ستوان میر" شجاع . کشته شدن او،"استرانسکی" ترسو ادعا می کند او گروه را رهبری کرده و به دلیل شجاعت صلیب آهنی دریافت می کند اما...
«ال جفه» (فرناندس)، ثروتمند مکزیکی پس از کشف این که دخترش «ترسا» (مالدونادو) از ژیگولویی به نام «آلفردو گارسیا» بچه دار است، یک میلیون دلار برای سر «گارسیا» جایزه می گذارد. «کوییل» (یانگ) و «ساپنسلی» (وبر)، دو جایزه بگیر امریکایی به «بنی» (اوتس)، پیانیست «بازنده»، ده هزار دلار برای تعیین محل «گارسیا» پیشنهاد می کنند…
با عفو مشروط "داک مک کوی" موافقت شده است.در ازای این لطف کلانتر " بینون" از "مک کوی" می خواهد تا بانک دیگری را سرقت کتد.کلانتر قصد ندارد بعد از سرقت به او اجازه فرار بدهد.اما متوقف کردن "داک" مشکل بزرگی است...
فیلم داستان ریاضیدانی به نام «دیوید سامر» ( داستین هافمن ) است که به همراه همسر جوان خود ( سوزان جرج ) به شهرستانی در جنوب نقل مکان میکنند. ورود این زوج جوان فضایی ملتهب در شهر به وجود میآورد که به درگیری خشونتبار ختم میشود...
دو شریکِ یک جوینده طلا بهنام «کیبل هوگ» (روباردز جونیز) همه دار و ندار او از جمله قاطر و قمقمه آبش را به زور اسلحه میگیرند. «هوگ» سرگردان در میان برهوت در آستانه مرگ است که معجزهای نجاتش میگیرند. «هوگ» سرگردان در میان برهوت در آستانه مرگ است که...
گروهی از خلافکاران به رهبری «پایک بیشاپ» در مرزهای مکزیک مورد تعقیب دولت ایالات متحده قرار دارند. «دیک تورنتون» که خود یکی از این خلافکارهاست توسط دولت اجیر شده تا در صورت دستگیری گروه پایک به صورت زنده یا مرده از زندان آزاد شود. پایک برنامه سرقت بزرگ سلاح برای ژنرال موباچی مکزیکی را میریزد که تحت فشار دشمنانش است و همه وارد یک راه بدون بازگشت میشوند...
در اواخر جنگ های داخلی امریکا، گروهی از آپاچی ها به قرارگاه سواره نظام در نیومکزیکو حمله می کنند، تقریبا همه ی سربازان را می کشند، چند بچه را می ربایند و به مکزیک می گریزند ...
کلانتر سابق "استیو جاد" توسط یک بانک استخدام می شود تا یک محموله طلا را از میان منطقه ای خطرناک منتقل کند.او همکار قدیمی خود "گیل وستروم" و محافظ جوانش "هک" را برای کمک استخدام می کند.اما "استیو" نمی داند که آنها قصد دارند طلاها را بربایند و...
«داج سیتی»، به عنوان آخرین شهر پیش از ورود به قلمرو غرب وحشی، به طور طبیعی به مرکز تجمع تبهکاران تبدیل شده است. به همین دلیل، دولت فدرال یکی از توانمندترین مأموران مجری قانون خود، یعنی کلانتر «مت دیلون»، را به این شهر اعزام میکند. کلانتر دیلون در اجرای قانون بسیار قاطع و سرسخت است، اما هرگز این اصل را فراموش نمیکند که قانون برای خدمت به مردم وضع شده است، نه آنکه مردم در خدمت قانون باشند. در انجام این مأموریت دشوار، «تَدِ» تازهکار و «فِستوس هَگِنِ» سالخورده و باتجربه، به عنوان معاونان کلانتر، او را یاری میدهند.