"دیوید" همسرش را از دست داده و به همراه پسرش "دیوی" زندگی می کند.آنها در مزرعه ای دورافتاده زندگی می کنند.او می خواهد پسرش طبق خواسته های همسر خود با تحصیلات خوب،یادگیری انجیل و آداب و رسوم مناسب بزرگ شود."ریچل" خدمتکاریست که به او فروخته می شود."دیوید" او تصمیم می گیرد با او ازدواج کند تا "دیوی" مادری برای خود داشته باشد و...
فیلم در مورد یک بازیگر سخت کوش به نام "آدری هپبورن" می باشد که دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشته است ، پدر و مادرش از هم جدا شده اند اما با این حال پس از سفر به آمریکا زندگی او تغییر میکند ...
تهیه کننده یک فیلم که شکست بزرگی را به همراه داشت، سعی میکند با تغییر دادن فیلمش به عنوان یک محصول وابسته به عشق شهوانی، زندگی حرفهای خود را نجات دهد...
پاتریک فولی تمام عمر خود را در سفر بوده است. او از سرگردانی خسته شده است و می خواهد روز های پایانی عمرش را در دره ای دورافتاده در استرالیا، همان جایی که بزرگ شده است، سپری کند. او در این مسیر دشوار با شان ملاقات می کند. شان یک پسر شهری نا امید است که پدر و مادرش جانشان را در حادثه ای در این سرزمین ناخوشایند از دست داده اند. او از همراهی کردن این پسر به دنیای متمدن عاجز است، به همین دلیل پاتریک تصمیم می گیرد پسر را به همراه خود به دره برده و شیوه های بقا را به وی آموزش دهد...
پس از این که «فدورا» (کلر)، ستاره ی معمایی و افسانه ای سینما خودش را جلوی قطار می اندازد، «بری دتوایلر» (هولدن) تهیه کننده ی هالیوودی برای آخرین دیدار با جسد او به پاریس می رود و به یاد می آورد که چطور دو هفته ی پیش کوشیده بوده تا او را از انزوا درآورد و به بازی در نسخه ای از «آنا کارنینا» ترغیب کند…
دیمن یک فرد ضد مسیح در آخر سرنوشت خود در دستان شیاطین می بیند. در همین حال نیروهای تاریک عرفانی شروع به از بین بردن تمام کسانی که مشکوک به هویت واقعی کودک بودن، می کنند و …
وقتی به «هوارد بیل» (فینچ)، مفسر خبری کهنه کار شبکه ی تلویزیونیUBS تذکر می دهند که آمار تماشاگران برنامه اش افت کرده، در برنامه ی خبری زنده اش اعلام می کند که در برنامه ی بعدی مغزش را متلاشی خواهد کرد …
“بریزی” یک کولی نوجوان و خوشحال است.مردی او را سوار کرده و اقدام به اذیت و آزارش می کند اما او موفق به فرار می شود.او په به فرار گذاشته و وارد خانه مردی میانسال به نام “فرانک هارمون” می شود و…
بامپر مورگان یک پلیس خیابانی کهنه کار اداره پلیس لس آنجلس است. او قرار است پس از بیست سال کار بازنشسته شود، اما از عنصر جنایتکار بر ضرب و شتم خود دست نمی کشد...
وقتی گروهی از قانونشکنان غارتگر خانواده "جان بندیکت" را قتل عام کرده و مزرعه اش را نابود می کنند،زندگی آرام او از بین می رود.او گروهی از متهمان را دور هم جمع کرده و تصمیم می گیرد مسئولان مرگ خانواده اش را پیدا کند...
"راس" و "فرانک" دو گاوچران مرتع "والت باکمن" هستند."راس" سالخورده بوده در حالیکه "فرانک" جوانتر است.او رویای زندگی بهتری را در سر دارد.وقتی یکی از گاوچرانها در حادثه ای کشته می شود،"فرانک" پیشنهاد راهی برای رسیدن به زندگی رویایی برای خود و دوستش را مطرح می کند،سرقت از بانک...
سال 1863. « سروان روپر » ( هولدن ) افسر ارتش شمالىهاست كه در قلعهاى در آریزونا ، مسئولیت اسراى جنوبى را به عهده دارد. او به دلیل رفتار خشنى كه با اسرا و فرارىها دارد، مورد تنفر جنوبىها و حتى همقطاران خودش است. تا این كه « كارلا فارستر » ( پاركر ) براى عروسى دوستش، دختر فرمانده، به قلعه مى آید. اما او در واقع جاسوس جنوبی هاست...