به امید رسیدن به جاودانگی، پادشاه لوئی چهاردهم (پیرس برازنان) یک پری دریایی را اسیر می کند و نیروی زندگی او را می دزدد، اما کشف دختر نامشروع او نقشه های پادشاه را تهدید می کند...
دیکسون هیوز و ریچارد استپلی، دو ترانه سرای جوان و شریک عاشقانه، وقتی گلوریا سوانسون ستاره سینما را برای نوشتن نسخه ای موزیکال از "Sunset Boulevard" استخدام می کنند، گرفتار می شوند...
سیسیل بیتون، عکاس، هنرمند و طراح صحنه، به خاطر کارهای برنده جایزه اسکار خود در طراحی صحنه و لباس برای فیلمها و تصاویر خیرهکنندهاش از زندگی اجتماعی و اشرافیت بریتانیایی در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شناخته میشود...
یک دزد حرفهای برای عملی شدن طرح بزرگش از سه دختر بچه یتیم، بعنوان طعمه استفاده می کند. اما بعد از مدتی می فهمد که عمیقا به آنها وابسته شده و آنها باعث تحول زندگیاش شدهاند.
غول سبز سرزمین «خیلی دور» حالا دیگر به میانسالی پا گذاشته است. وی به همراه همسرش فیونا ، و بچه هایشان زندگی بسیار خوب و شادی را سپری می کنند. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رود اما ناگهان با ورود یک موجود پلید، همه چیز بهم می ریزد و ...
درک تامپسون (دوین جانسون) که بازیگر بد اخلاق هاکی است در یکی از بازی ها دندان بازیکن تیم رقیب را می شکند و پس از آن نیز در جواب دخترش می گوید که پری دندان وجود ندارد. از سرزمین پریان ندا می رسد که او باید برای جریمه، یک هفته بعنوان یک پری دندان خدمت کند وتمام وسایل یک پری واقعی از جمله بال و عصا در اختیارش قرار می گیرد ...
"گیسل" شاهزاده ای زیبایی است که توسط ملکه ای شیطانی از سرزمین جادوئی،موزیکال و کارتونی خود با دنیای واقعی خیابانهای منهتن تبعید می شود.او که از محیط جدید اطراف خود شوکه شده است وارد دنیایی شده است که به شدت نیازمند شادی است.اما او عاشق وکیلی می شود که به او کمک می کند تا او را به خانه باز گرداند...
سرزمین دور افتاده احتیاج به یک پادشاه دارد و شرک باید یک نفر را برای پادشاهی پیدا کند و او شروع به جستجو تنها کسی می کند که می تواند پادشاه بشود، پسر عموی گمشده فیونا ،آرتی. در این هنگام پرنس دلربا برای انتقام به قلمرو پادشاهی بر میگردد و …
وقتي مادر «ميا ترموپليس» (هاتاوي) اعلام مي کند که پدر مرحومش، در حقيقت شاهزاده و صاحب تاج و تخت کشور کوچک اروپايي، «جنوويا»، بوده، در زندگي «ميا» تغيير و تحول اساسي به وجود مي آيد: حالا «ميا» تنها وارث آن تاج و تخت است و مادربزرگش، «ملکه کلاريس رينالدي» (اندروز) مي خواهد آداب و رسوم اشرافي را به آن دخترک ناشي بياموزد.
دونالد مرد جوانی است که در حال مرگ بر اثر ایدز است. جیمز، معشوق او، از مادرش میخواهد که به فایتویل، آرکانزاس برود و به مادر دونالد که سالهاست از پسرش بیخبر و دور بوده، خبر دهد.
پاریس، سال 1934. یک خواننده ی زن انگلیسی (اندروز) و مردی پا به سن گذاشته به نام «تادی» (پرستن) بی کار و گرسنه اند. «تادی»، با تصمیمی الهام گونه، زن را به صورت مردی خواننده – رقصنده به نام «ویکتور – ویکتوریا» که از زنان تقلید می کند، در می آورد!
تهیه کننده یک فیلم که شکست بزرگی را به همراه داشت، سعی میکند با تغییر دادن فیلمش به عنوان یک محصول وابسته به عشق شهوانی، زندگی حرفهای خود را نجات دهد...