نیمه دوم دهه ۱۹۷۰. چند نوجوان از اوستریکی دولنه، به رهبری یک دانش آموز کاریزماتیک و بی نظم مدرسه حرفه ای اوستریکی، سیچکا، تصمیم گرفتند پانک شوند و پانک راک بنوازند. آنها از گروه سکس پیستولز که از یک ایستگاه رادیویی خارجی شنیده بودند و فرهنگ جدید "پانک" الهام گرفتند. ابتدا نامه ای به رادیو اروپای آزاد می فرستند و درخواست "آزادی" بیشتر می کنند.
ژولکا پس از از دست دادن خانواده اش در مرکز درمان فراموشی به سر می برد. وقتی او شروع به دیدن رویاهای عجیب و غریبی می کند که برای او بیش از حد واقعی می شوند ، او تعجب می کند که آیا جایی که او آنجا است همان جایی است که او تا به حال فکر می کرد.