یک وکیل کلاهبردار در دل یک کانتینر تاریک و بزرگ از خواب بیدار میشود. او باخبر میشود که تنها هشت ساعت فرصت دارد تا جلوی تصاحب غیرقانونی زمینی توسط یک شرکت بزرگ را بگیرد؛ در غیر این صورت، همه عزیزانی که به آنها وابسته است، به شکل دردناکی جان خواهند باخت.
جو مایکلز، نویسندهای که همیشه احساس شکست میکند، هر سال با خواندن نامهی دوست ثروتمندش، احساس بدتری پیدا میکند. اما امسال او تصمیم میگیرد که این روند را تغییر دهد.
گروهی از سربازان سابق، با پیادهروی در مسیر آپالاچی و حمل نمادین نام همرزمانشان، به همرزمی کمک میکنند تا بر مشکلات روحی غلبه کند و از خودکشی جلوگیری کند.
مردی که در رادیو کار میکند، اخراج میشود و برای بدست آوردن شغل جدید و حفظ خانوادهاش، باید تا روز شکرگزاری 4000 بوقلمون تهیه کند. داستان بر اساس واقعیت است.
یک سرایدار شهر کوچک / سخنران انگیزشی، در طول زندگی دچار تلو تلو خوردن می شود، تا زمانی که یک مکاشفه شخصی پیدا می کند و شروع به «بی انگیزه کردن» شهر می کند و در این روند همه چیز را زیر و رو می کند...