کارمندان فروشگاه بزرگ با امید زیادی برای آفتاب گرفتن و عشق به سمت کوستا پلونکا حرکت می کنند، اما وقتی به استراحتگاه خود می رسند، با وحشت می فهمند که از آنجایی که هتل آنها هنوز تکمیل نشده است باید در چادر بخوابند و از توالت بدون قفل استفاده کنند...
در جزیره زیبای مینورکا، سر پرسی دو کورسی بار دیگر خود را بی پول می بیند. سر پرسی بدنام دقیقاً مایل به کار برای امرار معاش نیست، این بدان معناست که او باید نوعی کلاهبرداری برای حفظ سبک زندگی مجلل خود بسازد...