رازی که سالها ایستگاه مترو روکافورت بارسلونا را لرزانده است، زمانی که لورا در این ایستگاه قدیمی و آرام شروع به کار میکند و متوجه میشود که افراد زیادی در شرایط عجیبی در آنجا جان خود را از دست دادهاند...
راکل تمام زندگی خود را دیوانه آرس، همسایه جذاب و مرموز خود بوده . او بدون اینکه از پنجره دیده شود او را تماشا می کند و با تاسف او حتی یک کلمه هم با آرس رد و بدل نکرده است ...