آذر در زندان مطلع می شود که دختر نوجوانش نگین از خانه فرار کرده. او از یکی از دوستانش بنام ندا که قبلاُ هم بندش بوده تقاضای کمک می کند تا دخترش را پیدا کند و او را به خانه برگرداند و آذر برای نجات دخترش، با دیدن یک اسلحه از زندان فرار می کند و با کمک ندا به دنبال نگین می رود، اما اثری از او نمی یابد سرانجام به وسیله نشانه ای که به خانه های فساد ختم می شود و…
احلام (با بازی غزل صارمی)، دختری خوزستانی كه از كودكی زادگاهش را ترك كرده و به اهواز آمده، اكنون سال آخر پزشكی را در دانشگاه سپری می كند. او كه به حكم قوانین عشیره اش باید به همسری پسرعمویش فـَرحان (با بازی حمید فرخ نژاد) درآید، عاشق استادش دکتر پرویز (با بازی مهدی احمدی) است و استاد نیز دل در گرو عشق او دارد. احلام گرچه تفكر عشیره ای را مقدس و غیرقابل انكار می شمارد، نمی خواهد با پسرعموی ماهیگیر و بی سوادش كه به قاچاق كالا مشغول است ازدواج كند…
یک دختر سالم با یک بیمار روانی ثروتمند که همدیگر را در حین رانندگی در پل پارک وی ملاقات کرده بودند، ازدواج میکند. پل پارک وی تهران برای کوهیار هدایت صرفاً بخشی از یک بزرگراه نیست، پلی است به سوی رها روانبخش، پلی که کوهیار فکر می کند با حرکت خلاف جهت روی آن به قصه عشق می رسد، اما نمی داند که سرانجام این قصه لالایی نیست…