بیتا دختری اصفهانی و اهل خانواده ای سنتی است که برای تحصیل در دانشگاه باید به تهران بیاید اما خانواده با رفتن او به تهران مخالف هستند و بالاخره با اعتصاب غذای دخترشان رضایت به رفتن او می دهند. پدر با اجاره ی یک آپارتمان و هم خانه کردن سیما دختر بیوه ی کارگر خانه، بیتا را به او می سپارد. بیتا در دانشکده با فرهاد آشنا می شود و با هم قرار ازدواج می گذارند در حالی که علی پسر عموی بیتا قرار است برای ازدواج با او از خارج از کشور به ایران بیاید…
همسر فرشته (سعید) در یکی از بیمارستان های تهران بر اثر سانحه تصادف میمیرد. پدر شوهر فرشته که مردی ثروتمند و مقتدر است و از ابتدا با ازدواج با آنان مخالف بود، بر خلاف قانون، حضانت بچه های پسرش را به عهده میگیرد و از مادرشان جدا میکند. فرشته میفهمد که پدر شوهرش قصد دارد بچه هایش را نزد عمهشان به خارج از کشور بفرستد. او اقدام قانونی میکند اما متوجه میشود زمان کافی برای رسیدگی به شکایت ندارد. بنابراین هنگام تعطیلات آخر هفته، بچه ها را با همیاری چهار نفر از دوستانش به خارج از شهر میبرد و…
مردی به نام عباس خاکپور (اکبر عبدی) برای گرفتن ویزای ایالات متحده به ترکیه رفته است اما موفق به اخذ ویزا نمیشود. از سوی دیگر زنی (آزیتا حاجیان) در ترکیه زندگی میکند و در هتل محل اقامتش کار میکند و نمیتواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم می گیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد…
لیلا (لیلا حاتمی) و رضا (علی مصفا) در یک مراسم شلهزرد پزان همدیگر را میبینند و چندی بعد با هم ازدواج میکنند. بعد از مدتی زندگی متوجه میشوند که لیلا نمیتواند فرزندی به دنیا بیاورد و درمان ها همه بدون نتیجه میماند. مادر رضا با وجود احساس رضایت و خوشبختی رضا از زندگی بدون فرزند، لیلا را تحت فشارهای شدید قرار میدهد و از او میخواهد که اجازه دهد برای رضا همسری بگیرند تا اینکه…
حمید پرتوی که دادستان است در یکی از محاکم قضایی، جوانی افغانی را متهم به قتل می کند و اهمیتی به انکار جوان نمی دهد. جوان افغانی در زندان خودکشی می کند و سپس مشخص می شود قاتل کس دیگری بوده است. حمید در اثر عذاب وجدان ناشی از این اشتباه از کار کناره می گیرد اما…
یک دختر سالم با یک بیمار روانی ثروتمند که همدیگر را در حین رانندگی در پل پارک وی ملاقات کرده بودند، ازدواج میکند. پل پارک وی تهران برای کوهیار هدایت صرفاً بخشی از یک بزرگراه نیست، پلی است به سوی رها روانبخش، پلی که کوهیار فکر می کند با حرکت خلاف جهت روی آن به قصه عشق می رسد، اما نمی داند که سرانجام این قصه لالایی نیست…