بروک با دو مرد ازدواج کرده است: استفان، عشق دوران دبیرستانش، و دین، شوهر ثروتمند و مسنتر او. بروک و استفان برای پول نقشههایی میکشند، اما دختر دین، الیزا، آنها را تهدید به افشاگری میکند. بروک از این نقشه پشیمان میشود و در نهایت با خطرات زیادی روبرو میشود.
پس از تصادف رانندگی و فرار راننده، لیزا به کما میرود و دخترش جسیکا تنها میماند. زنی ثروتمند به نام اوا پیشنهاد میکند که از او مراقبت کند. اما هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد نیست و جسیکا باید برای نجات خود و مادر بیهوشش نقشه ای بکشد.
نیکولت، دانشآموز دبیرستانی، از خانه پرورشی به خانه پرورشی دیگر منتقل شده است. او زمانی که خود را باردار از مهاجم تیم فوتبال مدرسه مییابد، احساس ناامیدی می کند ...
ملیسا می فهمد که شوهر جدیدش ، کوین ، یک لاس زن است و هیچ جاه طلبی ندارد. این دو در حالی که کوین تا زمان نهایی شدن طلاق در خانه می ماند ، هم اتاقی می شوند ، اما وقتی جسد مرد پیدا می شود ، همه چشم ها به ملیسا دوخته می شوند...
خواهر کارلوس با تصمیم ناگهانی برادرش برای ازدواج با دختری که اخیراً آشنا شده، شوکه میشود. او برای پی بردن به حقیقت ماجرا، تحقیقاتی را آغاز میکند که او را درگیر خطر میکند.
معلم اقتصاد لیز، پروسپری، که در فارادی داوطلب می شود تا روز کارناوال را سازماندهی کند. او با مربی تنیس تد (موس) همکاری می کند و اگرچه آنها در ابتدا در دیدن بیشتر چیزها مشکل دارند، جرقه های شروع یک رابطه عاطفی میانشان شکل می گیرد...