هنگامی که مایر لانسکی برای آخرین بار توسط فدرال که گمان می کنند او میلیون ها دلار بیش از نیم قرن پنهان کرده، مورد تحقیق قرار می گیرد، خلافکار بازنشسته ای با نقل داستان سرگیجه آوری، حقیقت ناگفته ای در مورد زندگی اش بیان می کند که...
هنگامی که یک پسر جوان در میان جنگل های دور افتاده شهر گم می شود، یک راننده کامیون در نقش کارآگاه ظاهر می شود و یک جستجوی وسواسی و پر مخاطره را برای پیدا کردن او شروع می کند…
وکاس و ناثان اسکات، دو برادر ناتنی، در شهر کوچک و پرهیاهوی تری هیل، کارولینای شمالی، زندگی میکنند. آنها در زمین بسکتبال و در میان دوستانشان با هم رقابت میکنند و گاهی اوقات با هم اختلاف نظر دارند.
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...