یک روز صبح، یک پلیس که همه او را پینگ پنگ می نامند، شناسنامه پلیس خود را می سوزاند و ناپدید می شود. در طول یک شب و یک روز، همکارانش به دنبال او می گردند، با او ملاقات می کنند و او را در تولوز و حومه آن گم می کنند. اما هر ساعتی که می گذرد پینگ پنگ کمی به سرنوشت خودش نزدیک می شود...
در خیابانهای پاریس، جاست آخرین خاطره افرادی را که فقط خودش میتواند ببیند، جمعآوری میکند، قبل از اینکه به آنها در زندگی پس از مرگ کمک کند. جاست یک روح است. اما یک روز آگاته او را می شناسد. وقتی زنده بود او را می شناخت.