Fernanda Eguiarte

لوسیا که بیماری لاعلاج دارد و برونو که به مکزیک تبعید شده و بی‌خانمان است، پس از یک تماس تلفنی دوباره با هم متحد می‌شوند و سفری برای غلبه بر مشکلات و امید به بهبودی را آغاز می‌کنند، آن‌ها تلاش می‌کنند با عشق یکدیگر را نجات دهند.

لوسیا یک مادر مجرد است که به عشق فکر نمی کند. اما وقتی با سرجیو، یک آشپز خوش تیپ و خوش قلب، قرار ملاقاتی ترتیب می دهد، جرقه ای بین آنها ایجاد می شود...

سارا وقتی خواهر کوچکترش و دوست دبیرستانیش نامزد می کنند، او باید بفهمد که آیا بدشانسی ادعایی او مقصر اصلی بدبختی های اوست یا خیر...

ویولتا از زندگی خود در مکزیک خسته شده و با یک کیسه پر از پول به نیویورک فرار می کند و...