لئونه ۲۲ ساله، دانشجوی رشته فلسفه، از دوران دبیرستان عاشق کارولا بوده، کسی که اصلاً به او توجهی نمیکند، اما ابایی از این ندارد که دائم از او درخواست کمک کند. آخرین کمکخواهی کارولا، برای لئونه به محکومیت به انجام خدمات اجتماعی ختم میشود. در آنجا، لئونه با فلور آشنا میشود، یک فعال اجتماعی هیپی که از او خوشش میآید.
جینیا، دختری هفده ساله، در مسیر پرفراز و نشیب و رمزآلود بلوغ، شور و هیجان و آشفتگی را تجربه میکند. ملاقات با آملیا او را با احساسات جدید و شوکهکنندهای روبرو میکند. اما جینیا تنها با درک و پذیرش این عشق، میتواند به هویت واقعی خود دست یابد...
یک سال پس از شروع رابطه عاشقانه آنها در شهر ریچیونه، "وینچنزو" و "کامیلا" برای گذراندن تعطیلات در ساحل زیبای آمالفی دوباره گرد هم می آیند و عشق خود را آزمایش می کنند ...
پرستاری که با خوشحالی در بقیه سال مجرد است، از اینکه در تعطیلات تنها است شرمنده است، بنابراین در 1 دسامبر عهد میکند کسی را پیدا کند تا برای کریسمس به خانه ببرد.