یک آتشنشان پس از اینکه پیشنهاد ازدواجش دود میشود و به هوا میرود، دچار ترس از ارتفاع میشود و رویاهای عجیبی میبیند. آیا معلمی که بعداً ملاقات میکند، سرگیجهاش را درمان میکند و قلب شکستهاش را التیام میبخشد؟
والدین میکلوس فنوی به کشور کمونیستی مجارستان بازگشته و در مرکز شهر ساکن شدند ، در حالی که همه مردم از آنجا فرار کرده یا در حال فرار به کشورهای غربی و مخصوصاً ایالات متحده اِمریکا میباشند. برای میکی جوان، آمدن از کشور آزادی مثل اِمریکا و ورزشهای لذت بخش و پوشیدن لباسهای تابستانی سبک هاوایی به همچین جایی که مملو از شورش و نزاع است و دستخوش دیکتاتوری نظام است ،کار راحتی نیست..