کمی قبل از سال نو، بوریا حافظه خود را از دست می دهد و تنها سرنخی که می تواند کمک کند کتیبه Z.G است. که روی دستش کشف می کند. همزمان سروان پلیس برای حل مشکلات شخصی تلاش می کند.
مورو به خاطر بدهی پولی کلاهبردار اسپارتاک به زادگاهش آلما آتا بازمی گردد و نزد دوستش که مدت ها از او جدا شده بود می ماند. عشق قدیمی بازگشته است، اما دینا با رفتار عجیب خود او را شگفت زده می کند...