اَبی به عنوان دستیار و نویسندهی پادکست مشهوری که توسط سرنا (دوست دوران دانشگاهش) گردانده میشود، مشغول به کار است. روزنامهنگاری از نیویورک برای تهیهی گزارش در مورد پادکست و سرنا به آنجا میآید. در این میان، اَبی دچار احساسات (عاشقانه) میشود، در حالی که سرنا برای آیندهی خود برنامهی دیگری در سر دارد.
شارلوت و روری دو دوست صمیمی هستند. روری برای جشن تولد 30 سالگی خود به دور دنیا سفر میکند. یک سال بعد، شارلوت به پیش یک پیشگو میرود و پیشگو به او میگوید که او در نهایت با روری ازدواج خواهد کرد، زمانی که روری به خانه بازگردد. روری به خانه باز میگردد، اما نامزد کرده است.