در جریان کشتار نانجینگ که در سال ۱۹۳۷ رخ داد، پستچیای به نام آ چانگ خود را به عنوان یک عکاس معرفی کرد. او به ظاهر به نیروهای ژاپنی کمک میکرد، اما در خفا، پناهندگان چینی را در مکانی امن نگه میداشت. با گذشت زمان، او با فداکاری جان خود را به خطر انداخت تا این پناهندگان را نجات دهد و مدارکی را که از جنایات وحشتناک نیروهای ژاپنی به دست آورده بود، آشکار کند.
روزنامهنگاری به نام «یه پن» در تحقیقات خود درباره یک حادثه سقوط، دو نفر را به عنوان مظنون معرفی میکند. این اقدام باعث خشم عمومی میشود و اوضاع به سرعت از کنترل خارج میگردد.
دختر سختکوشی به نام مَن برای برآورده کردن آرزوی مادرش و خرید خانهای رو به دریا، در مشاغل باربری کارهای سخت انجام میدهد. ورود ناگهانی یک توله سگ ولگرد به زندگیاش، مسیر او را تغییر میدهد.
چشمبند کاردزن ماهر با مهارتهای رزمی بالا، به طور اتفاقی جان ژانگ شیائویو را که به طرز وحشیانهای در آستانه نابودی بود، نجات داد. شیائویو یتیم و رنجدیده، زیر بال مرد نابینا پناه گرفت و او نیز ناچار شد او را در کنار خود نگاه دارد و مهارتهایش را به او بیاموزد. شیائویو نیز در انتظار فرصتی مناسب برای انتقامجویی بود.
یک مدیر مراسم تشییع جنازه پس از گذراندن دوران محکومیت خود، به طور تصادفی با دختری برخورد می کند که باعث تغییر غیرمنتظره ای در نگرش او نسبت به زندگی می شود....