داستان درباره غانم، شترسواری است که برای مسابقه بزرگ صفوه آماده میشود. برادر کوچکترش، مطر، شعرهای غانم را درباره پدربزرگ شترسوارشان که با نام "حجان" شناخته میشود، حفظ میکند. وقتی غانم در مسابقه مقدماتی منطقهای شرکت میکند، دخالت های ناجوانمردانه باعث از بین رفتن رویاهای او می شود.
مریم و ناصر قرار است از ریاض برای شرکت در مراسم عروسی پدرشان در ابوظبی، تا لغو پرواز، سفر کنند. آنها بدون ترس تصمیم می گیرند با ماشین سفر کنند اما خطرات فراوان جاده بیابانی را دست کم می گیرند...