ناگیسا، دختر دبیرستانی است که بدون اینکه به پدر بیوهاش بگوید کجا میرود، به شهر کوچکی میرود که در آن متولد شده است. او خاطرات کودکی خود را به یاد می آورد و عشق او به ساتوشی شروع به قوی تر شدن می کند. با این حال، او از کشف اینکه ساتوشی با اریکو، یک زن متاهل رابطه دارد، شوکه شده است.
گروهی از مردم ناگهان خود را در 20 سال گذشته می بینند. هیروشی، یک تاجر 30 ساله، آن را فرصتی برای کمک به یک زن جوان از گذشته خود می داند که یاد و خاطره او را همیشه گرامی داشته است...
ساناکو موریواکا مجرد است و در بخش حسابداری یک شرکت صابون سازی کار می کند. او برای شغلش رسیدها و صورت حساب ها را چک می کند. هر برگه ای که او بررسی می کند، فقط به مبلغ دلار و یک دلیل مختصر برای هزینه اشاره می کند. وقتی ساناکو برگهها را بررسی میکند، اغلب میتواند حقایق مشکوک را در مورد هزینهها یا حتی مشکلات تشخیص دهد.