ناتالیا و گینِل روستای کوچک خود در دانوب رومانی را برای کار در یک شهر بزرگ فلاندری ترک میکنند. یک شب، وقتی ناتالیا پس از ملاقات با یکی از افراد محلی مورد حمله قرار میگیرد، از ایتا، یکی از دوستان قدیمیاش که به یک خلافکار تبدیل شده، میخواهد به او کمک کند.
دختر جوانی به نام داریا به مرکز ترک اعتیاد میرود و به دلیل بیگناهیاش، حفاظت بیشتری از بیشتر معتادان مرد درون مرکز را به دست میآورد، اما به زودی متوجه میشود که این حفاظت وی با قیمت بسیار بالایی همراه است...
یک پلیس جوان به نام کریستی سعی میکند تعادل بین دو بخش متضاد از هویت خود را پیدا کند: بخشی که مردی است که در یک محیط سلطهگر و مردسالار کار میکند و بخشی که...
یک مهماندار پرواز باید در هوا، یک نوزاد را به دنیا بیاورد و در یک رابطه پیچیده مادر / عشق با پسری که در خیابان های بخارست زندگی می کند، درگیر می شود...