فانی ۱۷ ساله، هنوز در جستجوی هویت خویش است. او در برقراری روابط دوستانه با دیگران با دشواری مواجه است. در سفر به آلمان، با دوست مکاتبهای خود، لینا، دیدار میکند. لینا آرزوی مشارکت در فعالیتهای سیاسی را دارد و این موضوع برای فانی نگرانیآور است.
جولیا، جوانی است که به موتور سواری علاقهمند است و با یک گروه از سوارکاران خاکی آشنا میشود که با سرعت کامل پرواز میکنند و حرکاتی را اجرا میکنند. او شروع به نفوذ در جهان مردان میکند، اما یک حادثه، قابلیت وی را برای سازگار شدن با آنها به خطر میاندازد...