فانی ۱۷ ساله، هنوز در جستجوی هویت خویش است. او در برقراری روابط دوستانه با دیگران با دشواری مواجه است. در سفر به آلمان، با دوست مکاتبهای خود، لینا، دیدار میکند. لینا آرزوی مشارکت در فعالیتهای سیاسی را دارد و این موضوع برای فانی نگرانیآور است.
الیزابت 17 ساله پس از مرگ مرموز خواهرش به خانه بازمی گردد. او با سه دوست دوران کودکی خود که دوباره به هم پیوسته اند، روبرو می شود و متوجه می شود که ایمان و میل می توانند با هم وجود داشته باشند...
الیزابت که از شوهرش جدا شده، خود را تنها می یابد و مسئول مراقبت روزانه از دو فرزندش است. او در یک برنامه رادیویی شبانه مشغول به کار می شود و در آنجا با طالولاه ، جوانی که تصمیم می گیرد زیر پر و بال خود بگیرد، آشنا می شود ...