دو برادر در یک پرورشگاه از هم جدا شدند. سالها بعد ، آنها دوباره با هم ملاقات می کنند و سعی می کنند مادرشان را پیدا کنند. ولی آنچه واقعاً آن ها را آزار می دهد یکی موبد بودایی است و دیگری کشیش مسیحی...
اون-جین، سرکردهی سابق گروه قیچی، که حافظهاش را از دست داده است، همچنان از جه-چول که صاحب یک رستوران است و او را به عنوان خدمتکار در خانهاش نگه داشته است، در برابر یک گانگستر حسود که میخواهد کسب و کارش را تصاحب کند، دفاع میکند.