میکا در تابستان به مزرعه بازمیگردد و یک اسب سفید وحشی که به نظر او یک "تکشاخ" است را در جنگل پیدا میکند. او با یک جوان مرموز که قصد رام کردن این حیوان را دارد، معامله میکند...
میکا برای گذراندن تابستان به مزرعه اسب مادربزرگ سختگیرش فرستاده می شود. او ابتدا مردد است، اما هنگامی که با اسب نر وحشی Ostwind آشنا می شود، میکا به قدرت شگفت انگیز زمزمه اسب خود پی می برد...