به دلیل طوفان شدید در تابستان، نمایش سیرک اسب مسافرتی به گوت کالتنباخ می رسد. "آری" به طور معجزه آسایی به دنیای اسب سواری کشیده می شود ، اما او نقاط ضعف را نیز می بیند زیرا زندگی اسب ها در سیرک دشوار است. به همین دلیل که او میخواهد به اسب نمایش قدیمی هاریک کمک کند...
میکا برای یافتن هویت خود به اندلس، سرزمین مادری اوستویند، سفر میکند. او در آنجا با زنی که در کنار اسبهای وحشی زندگی میکند، ملاقات میکند و این زن به او در نجات اسبها کمک میکند...
میکا در تابستان به مزرعه بازمیگردد و یک اسب سفید وحشی که به نظر او یک "تکشاخ" است را در جنگل پیدا میکند. او با یک جوان مرموز که قصد رام کردن این حیوان را دارد، معامله میکند...
میکا برای گذراندن تابستان به مزرعه اسب مادربزرگ سختگیرش فرستاده می شود. او ابتدا مردد است، اما هنگامی که با اسب نر وحشی Ostwind آشنا می شود، میکا به قدرت شگفت انگیز زمزمه اسب خود پی می برد...
"مارتین" و "رودی" دو مرد جوان که مبتلا به بیماریهای مهلکی هستند در بیمارستان با هم آشنا می شوند.آنها مشکلات خود را کنار گذاشته و تصمیم می گیرند برای آخرین بار به دریا سفر کنند.آنها اولین خودروی گرانبهای خود را سرقت می کنند و...
مونیخ سال 1955.یک روزنامه نگاری ورزشی با “ورونیکا واس” ستاره سابق تلویزیون آشنا می شود.”واس” نزد دکتر مهربان خود “دکتر کاتز” که برای او خانه،غذا،لباس تمیز و مواد مورد علاقه اش مورفین را تهیه می کند می ماند.او که تلاش می کند به سینما بازگردد توجه روزنامه نگار را که تصور می کند چیزی در مورد دکتر او درست نیست را جلب می کند و…
یک سرجوخه فرانسوی در حمله آلمان به پاریس در سال 1940 اسیر می شود. با کمک شخصیتهای مختلف از قبیل یک کشاورز، یک پیشخدمت و یک دستیار دندانپزشک آلمانی او تلاش می کند از اردوگاه اسرا فرار کند و...