»الیزابت لیپ« (مرکوری) دزد جواهر و محبوبش »ویلیام والتر« (شل)، نقشه ی سرقت خنجری زمردنشان را از موزه ی توپ قاپی استنابول می کشند. »سدریک پیج« (مورلی) مخترع انگلیسی غیر عادی، »جولیو« (سیگال)، ورزشکار لال و »فیشر« (هان) مردی نیرومند هم به کار گمارده می شوند.
فیدرا توسط شوهر ثروتمند و مُسن اش به لندن فرستاده می شود تا الکسیس، فرزندش که حاصل ازدواج قبلی بوده را برای تابستان به خانه بیاورد. اما زمانی که فیدرا و الکسیس با یکدیگر ملاقات میکنند عاشق هم می شوند. مدتی بعد شوهر فیدرا تصمیم میگیرد برای فرزندش زن بگیرد، که همین عامل باعث ایجاد حسادتی عجیب درون فیدرا می شود و...
پس از جنگ جهانی اول، شهروندان معمولی یک روستای کوچک یونانی به منظور شورش علیه حاکمان ترک در طول روابط ترکیه و یونان در دهه 1920، بازی "نمایش مصیبت و شهادت" را بازی می کنند...