آماندا برای امرار معاش در یک مرکز تماس محرمانه که خواستههای مشتریان را برآورده میکند، مشغول به کار میشود و پس از اطلاع همسرش از این شغل، زندگیشان به آشوب کشیده میشود.
کریستا از زندگی سادهای که با همسر بسیار دوستداشتنیاش دارد، راضی است. اما همسر بلندپروازش در قمار خروسجنگی شکست سنگینی میخورد و مجبور میشود دست به جنایت بزند. کریستا برای نجات همسرش، مجبور میشود از جسم خود استفاده کند.
نوح، جوانی عاشقپیشه، برای بازگشت به آغوش یسا، دوست دختر سابقش، به کافیشاپ محل کار او میرود. اما در این مسیر، با رازی تاریک و شگفتانگیز درباره این کافیشاپ روبرو میشود که زندگی او را برای همیشه دگرگون میکند.
آزی آکوستا و راب گینت، دو دوست صمیمی دوران دبیرستان، نقش افرادی را بازی میکنند که به «شکر بچه» تبدیل شدهاند و برای یکدیگر از هیچ فداکاریای دریغ نمیکنند. اما ورود عشق به زندگی آنها، همه چیز را دگرگون میکند.