هاد، یک تیرانداز بدنام، برای انتقام برادرش چارلی، که توسط یک اوباش به دلیل دزدی از یک بانک اعدام شده بود ، به بلک استون می رود. هاد شروع به تحقیق برای اثبات بی گناهی چارلی می کند...
بارون تورئالتا به طور مرموزی توسط یک قاتل مرموز، سیاه پوش که خود را "دیابولیکوس" می نامد، کشته می شود. پلیس مظنون است که یکی از بستگان او به خاطر میراث عظیمش مقصر قتل است، اما هر بار که قصد دارند فردی را زندانی کنند، این یکی توسط دیابولیکوس کشته می شود...
پس از مرگ رئیسشان، دو منشی مشتاقانه منتظر آمدن نفر بعدی هستند و هر کدام امیدوارند که برای او محبوب شوند. آنها به هر طریق ممکن برای تحت تأثیر قرار دادن او با هم رقابت می کنند که باعث دردسرهای زیادی و سوء تفاهم های زیادی می شود...
“فردیناندو اسپوزیتو” تبهکار خرده پایی است که تلاش می کند تا حقه های خود از خانواده خود حمایت کند. او به همراه همکار خود “امیلکار” تظاهر می کند که یک سکه باستانی متعلق به روم را در اختیار دارد …