داستان درباره نویسندهای است که به مزرعه خانوادگیاش پناه میبرد تا بتواند به نوشتن رمانش ادامه دهد. در آنجا به طور اتفاقی با عشق دوران جوانیاش که یک نجار است روبرو میشود. با همکاری هم برای احیای روح کریسمس در شهر، این دو نفر مجدداً به یکدیگر نزدیک میشوند و عشق قدیمیشان دوباره شکوفا میشود.
وقتی زنی در"دانشگاه بریگام یانگ" هاوایی هاوایی نامزد می کند، مادرش تمام تلاش خود را می کند تا عروسی را برنامه ریزی کند. با این حال، زمانی که برنامه ها آنطور که انتظار می رود پیش نمی روند ، هر دو مادر و دختر باید بر این مشکلات غلبه کنند...