داستان ایزی، متخصص روابط عمومی، که پس از درگیری یک سلبریتی با پدرش، مجبور به همکاری با او برای حل بحران میشود و در این میان، رابطهای عاشقانه بین آنها شکل میگیرد.
هنگامی که یک قاضی سختگیر در طول طوفان برف در یک کافه گیر می کند، با دو نفر روبرو می شود که در مورد آنها قضاوت می کند و می فهمد که حقیقت همیشه آن چیزی نیست که در ظاهر دیده می شود ...
پس از پایان ازدواج ،دیوید سفرکاری خودش رو کنسل میکنه تا برای همسرش وقت بیشتری بگذارد . وقتی که هواپیماها به طرز مشکوکی سقوط میکنند و برج های مخابراتی دچار اختلال میشوند ، اون خودش رو به دام افتاده پیدا میکنه . زمین درحال سقوط بوسیله تهاجم بیگانه هاست . دیوید برای برگردوندن شرایط قبل از ترک خانه دست به مبارزه میزند.