زینب، درست در روزی که قرار است تحصیل خود را در مدرسهی جدیدی آغاز کند، شاهد یک قتل در ساختمانی قرنطینه شده به دلیل شیوع یک بیماری همهگیر میشود. او به همراه اونور، بوراک و مرت تلاش میکنند قاتل را پیش از آنکه وحشت در مدرسه فراگیر شود، پیدا کنند. اما این نقشهی پرخطر، آنها را به مسیری بیبازگشت هدایت خواهد کرد.
علاقهمندان به ایرسافت، جنک، جهان و دوستانشان متوجه میشوند که یک تیم ایرسافت روسی میخواهد در مسابقهای با جایزه نقدی با آنها بازی کند. این تیم پیشنهاد را میپذیرد و به جزیرهای میروند که قرار است بازی در آنجا انجام شود. اما کمی بعد از شروع بازی، آنها متوجه میشوند که مشکلی وجود دارد. سلاحهای در دست تیم روسی واقعی هستند! اکنون تیم روسی شکارچی است و جنک، جهان و دوستانشان شکار شدهاند...
بولوت شب قبل از مراسم نامزدی خود به کلوپ شبانهروزی میرود که "موجده" در آنجا کار میکند. او به دوست قدیمیاش برمیخورد که به او اطلاع می دهد که از وی باردار است. موجده میگوید اگر او با لیلا به هم نزند ، با رسانهها صحبت خواهد کرد و فضایی برای شورش ایجاد خواهد کرد...
داستان درباره یک نوجوان به نام اِسه یک موتورسوار حرفهای است که میخواهد قهرمان منطقهای شود و دنیز یک خواننده آرزومند است که باور دارد که یک روز توسط بشقابپرندهها از دنیا برداشته خواهد شد. آنها دو نوجوان هستند که زندگیهای کاملاً متفاوتی در آدانا دارند. وقتی با هم آشنا میشوند، عشق بین آنها شکل میگیرد، اما مشکلات خانوادگی، رقابتهای موتورسواری و تفاوتهای طبقاتی رابطهشان را تحت فشار قرار میدهند...
داستان مردی به نام عزیز که در یک بحران وجودی در حسرت جوانیاش است: او نه از کارش راضی است و نه از زندگی خصوصیاش که توسط خواهر و خانوادهاش که مدتی است با او زندگی میکنند ...
موضوع فیلم در مورد قتل های پی در پی در شهر استانبول است. پس از تحقیقات مشخص میشود این قتلها به صورت سری و برنامه ریزی شده اتفاق می افتد. همه ی قربانی ها روزی به جرم تجاوز زندانی شده بودند که پس از مدتی با خوردن عفو از زندان آزاد شدند. در این هیاهو به خواهر ۱۲ ساله انصار که خدمت سربازی بود تجاوز میشود و پس از مدتی انصار ناپدید میشود. در این حال همه به انصار شک می کنند و دو تا از پلیس های ماهر شهر یعنی عباس و جلال برای متوقف کردن این قتلها دست به کار می شوند در حالی که همه ی سر نخ ها به طرف …..
"صلال" به همراه همسر خود "سویلای" و فرزندشان در یک شهر کوچکی زندگی بی روحی را سپری می کنند. او و برادرش "کمال" صاحب یک فروشگاه لوازم الکترونیکی هستند که وضعیت خوبی ندارد. تنها خوشگذرانی آنها رفتن به کلوپهای شبانه است. او عاشق "سیبل" دختری که در کلوپ کار می کند می شود و...
فیلم "معجزه در سلول شماره 7" داستان پدری که سطح هوشی او مانند دخترش است و در انتظار عدالت هست رو موضوع بحث قرار داده است. در سال ۱۹۸۳ در نواحی دریای اژه یه دختر بچه می میرد. مسئول مرگ این دختر که پدرش فرمانده هست، "ممو" است که با مادر بزرگ و دختر ۷ ساله اش زندگی می کند. هر قدر "ممو" سعی می کند بگوید بی گناه است، کسی حرف وی را باور نمی کند. وقتی اطرافیان "ممو" سعی می کنند حکم اعدام او را لغو کنند تنها خواسته "ممو" و دخترش "اوا" این است که به همدیگر برسند. یعنی "ممو" می تواند یک معجزه را بوجود بیاورد و از حکم اعدام خلاص بشود ...