Trivikram Srinivas

این فیلم ماجرای پسرکی به نام "رامونا" و مادرش را دنبال می‌کند. داستان از جایی شروع می‌شود که مادر رامونا او را ترک می‌کند و رامونا برای بازگرداندن مادرش به خانواده تلاش می‌کند...

بانتو از کودکی مورد تنفر پدرش والمیکی قرار گرفته است. سامارا، رئیس او، به او محبت و عشق نشان می دهد تا اینکه متوجه می شود جیندال ها والدین او هستند. بانتو تصمیم می گیرد به دنبال عشق جیندال ها باشد و از آنها در برابر تهدیداتی که با آن روبرو هستند محافظت کند...

وقتی یک افسر پلیس درستکار و یک گروهبان بازنشسته ارتش درگیر می شوند، اوضاع تغییر می کند...

یک کارمند حسود مخفیانه نوزاد تازه متولد شده‌اش را با نوزاد دوست میلیونرش جابجا می‌کند...

یک جوان از نسل یک خانواده قدرتمند با سابقه‌ای طولانی از خشونت، تصمیم می‌گیرد به این خونریزی پایان دهد و این تصمیم او را به سفری برای کشف خود می‌برد.

داستان فیلم در مورد پسری می باشد که قصد دارد شهرت پدرش را که زبانزد عام و خاص بود را حتی پس از مرگش زنده نگه دارد، برای همین کار تلاش می کند زمین پدرش که توسط اشغال گران تصاحب شده را باز پس گیرد...

فرزند یک خانواده قدرتمند وظیفه برگرداندن یکی از اعضای خانواده را بر عهده دارد...

زمانی که یک مریضی مرموز در یک روستای دورافتاده شیوع پیدا می‌کند ، مردم روستا به یک راننده تاکسی به عنوان ناجی خود پناه میبرند ...