در 13 ژانویه 2012، بزرگترین غرق شدن کشتی مسافربری در تاریخ زمانی رخ داد که کوستا کونکوردیا با صخره ای غوطه ور در سواحل توسکانی ایتالیا برخورد کرد. این کشتی نیمه غرق شده که زمانی یک قصر تفریحی شناور برای بیش از 4200 مسافر و خدمه بود، دو سال آینده را به عنوان یک جاذبه توریستی وحشتناک و یک بمب ساعتی زیست محیطی سپری کرد...
مجسمههای قلاببافی، یه تفنگی که توی یه قوری جاسازی شده، یه کلبهی شاتگانی ۳۱۷ کیلویی و کارهای جذاب دیگهای، نشوندهندهی آیندهی صنایع دستی آمریکایی هستن.
"دونالد مک کالین" یکی از بزرگترین عکاسان تاریخ در این مستند برای اولین بار و در حالی که دوست قابل اعتمادش پشت دوربین قرار دارد، درباره تجربیاتاش صحبت میکند، "تامسون رویترز" دربارهی او می گوید: او قابل توجه است. او از کسانی است که به ندرت روح انسانی به چنین درجهای از گستردگی میرسد. نشریه «ایندیپندنت» درباره این مستند نود دقیقهای نوشته: این مستند جستوجوگر چهرهی عکاسی به نام مک کالین است که این جستوجو لزوما به معنی بررسی دلخراشترین جنایتها پس از جنگ جهانی دوم است که او شاهد آنها بوده… و در این کار، جکی ودیوید موریس، کارگردانهای این مستند موفق شدهاند این چهره را به خوبی تصویر کنند.
ویدئوی کنسرت زنده که مستند دو را نشان میدهد، گروه را در کولیسه پپسی در شهر کبک، کانادا، در 31 اکتبر و 1 نوامبر 2009 در تور جهانی مغناطیسی خود نواختند.
در این مستند با بهترین های این رشته در جهان همراه می شویم و به مکان های می رویم که تا به حال هرگز کسی در آنها دوچرخه سواری نکرده است.مکان هایی که می تواند در آینده بیشتر و بیشتر مورد توجه دوچرخه سواران حرفه ای قرار گیرد.فیلم پیش روی شما بلند پروازنه ترین اندیشه ها از دوچرخه سواری در مکان های شگفت انگیز را ممکن ساخته و تماشای آن بی تردید شما را به وجد می آورد و…
سریال Wynonna Earp که بر اساس سری کمیک های IDW ساخته شده داستان “وینونا ارپ” را شرح میدهد که نوه بزرگ “وایات ارپ”است. وایات ارپ خود مبارزی بزرگ علیه شیاطین و اهریمنان بوده و اکنون نوه او با توانایی های منحصر به فرد و ماورائی اش قصد دارد عدالت را برای شیاطین و موجودات ماوراء الطبیعه به ارمغان بیاورد...
هان ته سول ( Jo Seung Woo ) مهندسی نابغه و موسس شرکت کوانتوم و زمان است که به عنوان معجزه صنعت مهندسی کره جنوبی شناخته شده است ، پژوهش ها و کارهای او باعث رسیدن شرکتش به بالاترین سطح ها شد ، اما به یکباره از ماجرای مشکوکی پشت مرگ برادرش که ده سال پیش او را از دست داده است با خبر شده و وارد مسیری خطرناک برای سفر در زمان میشود ، از طرفی کانگ سو هه ( Park Shin Hye ) نیز برای زنده ماندن در محیط گانگسترها به فردی تبدیل میشود که به راحتی میتواند به مبارزه ، شلیک گلوله و ساخت بمب بپردازد اما زندگی او نیز وقتی دچار دگرگونی میشود که برای یافتن و نجات هان ته سول ، وارد مسیری خطرناک میشود …
بان ها نی (Choi Kang-Hee) زن 37 ساله مجردیست که موقعیتی موقت در محل کارش دارد و این باعث شده استرس اخراج شدن داشته باشد. او شخصیتی ضعیف و کم رو دارد و بخاطر وضعیتش نمیخواهد که مجرد بماند ، تا اینکه یک روز اتفاق عجیبی میوفتد، بان ها نی 37 ساله با بان ها نی 17 ساله که از گذشته آمده ملاقات میکند ، بان ها نی جوان کاملا با خود بزرگترش فرق دارد ، او شخصی با روحیه و خوش بین است …
سومیره سو تو کل مدتی که دبیرستانیه هیچ استعدادی توی فوتبال نداره که بخوایم ازش حرف بزنیم اما این دخترک جوون یه پیشنهاد عجیب از کسی میگیره... از رقیب اصلیش، میدوری سوشیزاکی! میدوری از سو میخواد که باهاش توی یه تیم بره و بهش قول میده که نذاره سو هیچوقت تنها بازی کنه. این یه پیشنهاد جدیه اما مسئله اینجاست که سو پیشنهادشو قبول میکنه یا نه. بنابراین پرده ی نمایش روی داستانی باز میشه که شخصیت افراد منحصر به فرد زیادی از بازیکنان فوتبال رو جمع آوری می کنه.
۵۰ امین سالگرد پروژه “فردا” (سگ نابکار) (Junk Dog) “JD” در مسابقات بوکس ارتقا یافته زیرزمینی بمنظور زنده ماندن شرکت میکند . امروز او دوباره وارد رینگ میشود اما با شخصی جدید روبه رو میشود. او میخواهد وارد چالشی بشود که همه چیزش را به خطر میندازد.
یون سه ری (Son Ye-Jin) وارث ثروتمند در کره جنوبیست که در مسیر مسافرت هوایی به طوفان شدیدی برخورد کرده و مجبور میشود در کره شمالی فرود اضطراری کند. در آنجا به طور اتفاقی با لی جونگ هیوک (Hyun-Bin) که افسر ارتش کره شمالیست ملاقات میکند و لی جونگ هیوک تصمیم میگیرد تا یون سه ری را پنهان و از او محافظت کند و…
اینجا یه دنیای خاصه که دخترای کشتینشین توش زندگی میکنن. تو بندر دریایی آزور لین، یه زندگی شاد و پرانرژی تو محیط مدرسه برای دخترای گروههای مختلف شروع میشه. اونا با تمام وجود از زندگیشون لذت میبرن و آروم آروم درگیر یه سری ماجراها و شیطونیهای باحال میشن!
تا وقتی که داخل آدما قلب وجود داشته باشه، همیشه هستن کسایی که زجر بکشن. و بعدش یه چیز «عجیب» وارد ذهنشون میشه و باعث وقوع مریضی عجیبی در بدن میشه. این بیماری که بهش «مریضی اسرار آمیز» میگن برای اکثر افراد ناشناختهست. ولی یقینا وجود داره. دکتر و شاگردی وجود دارن که با این مریضی، که حتی پزشکی مدرن نمیتونه علاجی براش پیدا کنه، مبارزه میکنن. اسم اون دکتر رامونهست. اون همیشه آزادانه رفتار میکنه، بد دهنه، و حتی شبیه یه دکترم نیست! اما، وقتی با این بیماری اسرارآمیز رو به رو میشه، قادره که سریع ریشه اون رو پیدا کنه...
برای آیدول شدن، خون و عرق و اشک ریختم. با این حال، ادامه میدم. میخوام بدرخشم. میخوام به دستش بیارم. میخوام نفر اول باشم. میخوام بخندم. میخوام رویاهام رو به واقعیت تبدیل کنم. میخوام به کلی آدم نگاه کنم. میخوام مورد توجه قرار بگیرم. میخوام پیداش کنم. میخوام موانع رو پشت سر بذارم. فقط غرور توی سینه دارم. هیچکس از اول در مرکز توجه نیست. همه ضعیف هستن. فقط کسایی که وا نمیدن میتونن آیدول بدن. این داستان آیدول هاییه که با رویاهای بزرگ و واقعیت بی رحم رو به رو میشن.
یوری هانجو 16 ساله بعد از دیدن مردی که با تبر، سرش باز شده بود، با ترس و سردرگمی در حالی که داره از قاتل نقابدار فرار میکنه، متوجه میشه توی یه خونه متروکه گیر افتاده که هر کدوم از در ها، به طور عجیبی قفل شده.درحالی که ناامیدانه دنبال راه فرار میگرده، به پشت بوم فرار میکنه ولی دنیایی روبروش قرار میگیره که هیچ نشونهای از زندگی توش وجود نداره و توسط ساختمون های بلند احاطه شده. هنگامی که تو ناامیدی غرق شده بود، متوجه میشه برادرش هم توی این مکان عجیب و غریبه. یوری مصمم میشه تا برادرش رو پیدا کنه و فرار کنه. هر چند، به زودی متوجه میشه که نقابدار های بیشتری...
آستا و یونو در یک کلیسا در یک روز به عنوان نوزاد در سبد رها شدند و از آن زمان به بعد با هم بودند. وقتی بچه بودند، قول دادند که با هم رقابت کنند تا ببینند چه کسی پادشاه بعدی جادوگرها میشود. اما با بزرگ شدن، تفاوتهای بین آنها مشخص شد: یونو یک نابغه جادویی بود، در حالی که آستا هیچ قدرت جادویی نداشت. در کشوری که جادو همه چیز است و توانایی ورزشی مهم نیست، آستا هر روز با تمرینات بدنی و اراده قوی سعی میکرد جادو یاد بگیرد.
زمانی که یه سری از اجساد پوسیده ی حیوانات بعد از یه شب توی یه دهکده ی کوهستانی دورافتاده پیدا میشن، اینوگامی، یه کارآگاه از توکیو که متخصص حل پرونده های مرموز و سریه، برای تحقیق فراخونده میشه. حین کار روی پرونده با پسر عجیبی دوست میشه که هر روز به جای رفتن به مدرسه، توی زمینای کشاورزی کار میکنه. اون که توسط دوستاش رونده شده، بعد از یه یوکای (موجودات افسانه ای ژاپنی) که توی گل و لای زندگی میکنه، لقب "دوروتا-بو" بهش تعلق میگیره ،به اینوگامی کمک میکنه تا حقیقت پشت پرده ی قتل ها رو آشکار کنه. اما نیروهای ماوراء طبیعی هم بیکار ننشستن ، و از اونجایی که "دوروتا-بو" فقط یه لقبه، ممکنه این تنها چیزی نباشه که...
سیاهچال پنهان مکانی افسانهای است که دارای جواهرات و اشیایی کمیاب است. «نُور» که سومین پسر خانوادهی اشرافزادهی سطح پایینی بود و تنها پیشنهاد کاریش را از دست داده بود، اتفاقی صحبتهایی دربارهی این سیاهچال میشنود. سپس قدرتی بدست میآورد که با آن میتواند مهارتهایی ایجاد کند و حتی به فردی دیگری اعطا یا تغییرشان بدهد. جهت استفاده از این قدرت، نیاز است که با انجام کارهایی امتیاز جمع کند. کارهایی همچون خوردن غذاهایی خوشمزه و انجام اعمال منحرفانه با دختران هوسانگیز.
رکی، یه دانش آموز و اسکیت باز دبیرستانی، معتاد و شیفته ی "S"، یه مسابقه ی خطرناک و فوق سری اسکیت بورده که توی سراشیبی یه معدن متروکه برگزار میشه. اسکیت باز ها تشنه ی "گوشت گاو" و جنگ و جدالایی هستن که توی مسابقه ها به پا میشن. رکی، لانگا رو که یه دانشجوی انتقالیه که پس از تحصیل در خارج از کشور به ژاپن برمی گرده، به محل برگزاری مسابقات می بره. لانگا که اصلا تجربه ی اسکیت بازی نداشته، ناگهان خودشو میبینه که به دنیای "S" کشیده شده...
داستان سریال در آینده رخ میدهد که ضمیر انسانها دیجیتال شده و قابل ذخیره و انتقال به جسمی دیگر است. یک زندانی در بدنی جدید زنده میشود تا داستان یک قتل پیچیده را حل کند تا بتواند آزادیاش را دوباره به دست آورد
پروژه ی اسکارد برخوردها و نبردهای کسانی که دارای خالکوبی و قدرت مهر و موم شده ی جانوران و خدایان الهی هستند را به تصویر می کشد. داستان در منطقه ی ویژه ی آکاتسوکی، منطقه ای بدون قانون در توکیو، رقم میخورد. "هلیوس" ها کسانی هستند که از قدرت خالکوبی های خود برای محافظت از شهر استفاده میکنند، "آرتمیس" ها متعهد به حفظ امنیت و کنترل هستند، در حالی که انگیزه تجاری محکمی دارند، و "سرویس ویژه امنیت عمومی" کارکنان اسکارد در اداره پلیس کلان شهرها هستند. آنها روزهای پرتلاطم را پشت سر میگذارند تا به مسیر ادامه بدن...