داستان مارسل، رانندهی تاکسی، از جایی آغاز میشود که او با زنی اغواگر آشنا میشود. این زن او را به دنیایی دیگر میکشاند؛ اما مارسل در دل، همچنان به عشق پاک خود، لیزا، وفادار میماند.
طی سرقت موفقیتآمیز بانکی در یک شهر ساحلی فرانسوی «مارک آلبوآ» (پوسه)، یکی از سارقان، کارمندی را میکشد و خود بهشدت مجروح میشود. رئیس گروه، «سیمون» (کرنا) ، «آلبوآ» را در یک کلینیک در پاریس مخفی میکند. بازرس پلیس، «ادوار کولمان» (دلون) به پیگیری این سرقت علاقهمند میشود …
دو دختر که در حال فرار هستند، در مناطق روستایی فرانسه گم میشوند و به طور اتفاقی وارد یک قلعهی قدیمی و ارواحزده میشوند که توسط یک خونآشام بیمار و خدمتکارانش اشغال شده است.