سه دوست که در حال احیای یک باشگاه از بین رفته درون مدرسه هستند، امیدشان را نسبت به والدین، معلمان و هیئت مدیره مدرسه از دست داده اند و قصد دارند راهی پیدا کنند تا صدایشان را به گوش بقیه برسانند...
رابرت اکسل یک مخترع مشهور است که به خاطر اشتباهی کوچک در یکی از محصولاتش به هشت سال زندان محکوم می شود و تمام دارایی میلیاردی خودش را از دست می دهد.اکنون پس از آزادی از زندان، او دوباره در فکر راه اندازی کسب وکار خود است اما قبل از آن باید با خانواده ، دوستان و تمام کسانی که دیگر او را قبول ندارند کنار بیاید و …
نیو اورلئان،سال 1981."سانی فیلیپس" پس از مرخص شدن از ارتش به خانه و نزد مادر خود باز می گردد و برای او کار می کند.او قصد دارد این کار را کنار بگذارد اما نمی تواند از گذشته فرار کند...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...